اندراتفاقات روزپدر
سلام به گلهاي زندگيم پنج شنبه اي که گذشت روز پدر بود .ويه روز پردردسر ميپرسين چرا؟؟؟الان ميگم جوجه ها چون پنج شنبه بودو من پاس شيرداشتم يکربع به دوازده از اداره زدم بيرون ؛بارون شديدي هم مي اومد.اومدم مهد دنباله شما تا باهم بريم و براي بابايي يه چيزهايي بگيريم !!!! تو فکرم بود که يه کيک خوگشل بگيرم و دوتا شاخه گل رز از طرفه شماها و براي کادو هم با خودبابايي بريم و واسش يه جفت کفش بگيريم اما...............اما........ ايليا خان شما گير دادين که از شيريني هايي که توي مهد خوردم واسه بابا بگيرم (شيريني زبون ريز )وقتي از پرسنل مهد پرسيدم گفتن شيرينها رو از قنادي يزديها گرفتن .وماهم راه افتاديم به طرف قنادي خلاصه با يه بدبخ...